ترامپ به امید بازطراحی اقتصاد بین المللی جنگهایی تجاری را علیه دهها کشور به راه انداخت. او از اهرم دیپلماتیک و حتی تهدید به ترک روابط بهره گرفت تا اروپا را وادار کند در زمینۀ دفاعی هزینۀ بیشتری بپردازد. ترامپ همچنین از قدرت نوآوری آمریکا ــبهویژه در حوزۀ طراحی نیمههادیهای پیشرفتهــ استفاده کرد تا عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی را وارد بلوک فناوری واشینگتن کند و آنها را در پروژۀ «سلطه بر هوش مصنوعی» شریک سازد.
به گزارش نبأخبر، دکترین ترامپ، بر استفادۀ تهاجمی از قدرت آمریکا ــتهاجمیتر از رؤسایجمهور اخیرــ برای بازآرایی روابط کلیدی و کسب مزیت برای ایالات متحده در جهانی پررقابت تأکید دارد.
تقریباً شش ماه از آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ گذشته و اکنون «دکترین ترامپ» در حال شکلگیری است. برخلاف نگرانی منتقدانش و امید برخی طرفداران، ترامپ انزواگرا نیست. و برخلاف کسانی که او را تجسمِ بیبرنامگی و تناقض میدانند، در سیاستهایی که دنبال کرده، الگوی مشخصی را میتوان دید.
این دکترین ترامپ، بر استفادۀ تهاجمی از قدرت آمریکا ــتهاجمیتر از رؤسایجمهور اخیرــ برای بازآرایی روابط کلیدی و کسب مزیت برای ایالات متحده در جهانی پررقابت تأکید دارد. در این مسیر، ترامپ تمام حرفوحدیثها دربارۀ دوران «پساآمریکایی» را بیاعتبار کرده است. با این حال، او پرسشهای نگرانکنندهای را نیز دربارۀ این مسئله برانگیخته که آیا دولتش میتواند این نفوذ عظیم را به شکل کارآمدی به کار گیرد و آن را حفظ کند یا خیر.
برچسب انزواگرایی مدتهاست به ترامپ چسبیده اما به هیچ وجه توصیف دقیقی از او نیست. درست است که ترامپ با عناصر اصلی جهانیسازی آمریکایی ــاز نظام تجارت بینالملل گرفته تا ترویج ارزشهای دموکراتیک و تعهدات دفاعی در سراسر جهانــ مخالف است اما در عین حال ادعا کرده که در دنیای بیرحم امروز، آمریکا باید با قاطعیت بیشتری عمل کند. اکنون که ترامپ در داخل آمریکا به دنبال گسترش بیسابقۀ قدرت ریاستجمهوری است، در عرصۀ خارجی نیز دیدگاهی بلندپروازانه از قدرت آمریکا ارائه میدهد.
ترامپ بر مأموریتهای طولانی و پرهزینۀ «ملتسازی» میتازد اما در عین حال دو درگیری کوتاه و شدید را در خاورمیانه به راه انداخت: یکی علیه حوثیهای یمن به بهانه حمله به نیروهای آمریکایی و کشتیرانی در دریای سرخ و دیگری برای حمله به برنامۀ هستهای ایران. این سیاست کسی نیست که در خدمت جناحی از حزب جمهوریخواه باشد که رهبریاش در اختیار تاکر کارلسون است.
تاکر کارلسون
در عین حال، ترامپ به امید بازطراحی اقتصاد بین المللی جنگهایی تجاری را علیه دهها کشور به راه انداخت. او از اهرم دیپلماتیک و حتی تهدید به ترک روابط بهره گرفت تا اروپا را وادار کند در زمینۀ دفاعی هزینۀ بیشتری بپردازد. ترامپ همچنین از قدرت نوآوری آمریکا ــبهویژه در حوزۀ طراحی نیمههادیهای پیشرفتهــ استفاده کرد تا عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی را وارد بلوک فناوری واشینگتن کند و آنها را در پروژۀ «سلطه بر هوش مصنوعی» شریک سازد.
در نزدیکی مرزهای داخلی، ترامپ پاناما را با تهدیدهای پنهان از پروژۀ «کمربند و جاده» چین بیرون کشید. او خواهان امتیازات ارضی از پاناما، دانمارک و کانادا شده است. همزمان، از سپر دفاع موشکی «گنبد طلایی» سخن میگوید که هدف آن حفاظت از خاک آمریکا و افزایش آزادی عمل در برابر دشمنان است.
این سیاست، نسخۀ مرسوم بینالمللگرایی آمریکایی پس از ۱۹۴۵ نیست: سخت بشود رؤسایجمهور پیشین را تصور کرد که از متحدان بخواهند خاکشان را واگذار کنند. اما بهمعنای عقبنشینی به درون دژ آمریکا هم نیست. ترامپ با بهکارگیری فعالانۀ قدرت آمریکا در جهات مختلف، واقعیتهای بسیاری را دربارۀ وضعیت حقیقی امور جهانی آشکار کرده است.
ژورنالهای سیاستگذاری پر از مقالاتی دربارۀ افول آمریکا و ظهور چندقطبیگراییاند. اما ترامپ، بهشیوۀ خود، به بسیاری از کشورها یادآوری کرده که قدرت واقعی کجاست. تصور کلیدی ترامپ این است که قدرت تنها ابرقدرت جهان، بیش از چیزی است که عموم گمان میبرند. با این حال، دکترین ترامپ با سه مشکل بزرگ روبهرو است.
نظم جهانی
اول، اعمال قدرتش، بهدلیل فقدان استراتژی، تضعیف شده است. جنگ تجاری ترامپ با شروعی مضحک همراه بود چراکه درنظر نگرفته بود که تعرفههای نجومی ممکن است اقتصاد آمریکا را نابود کنند ــکشفی در زمان اجرا که او را وادار به عقبنشینی سریع و تحقیرآمیز کرد. رئیسجمهوری که بیشتر به هنر معامله اهمیت میدهد تا انسجام فکری، گاه سیاستهای متناقضی را پیش میگیرد: مثلاً تعرفههای او علیه متحدان در هند و اقیانوسیه، باعث کاهش رفاه آنها و کاهش توانشان برای هزینه در حوزۀ دفاعی شد.
دوم، رئیسجمهوری که گاه نمیتواند دوست را از دشمن تشخیص دهد، گاه قدرت آمریکا را به سمت عجیبی هدایت میکند. ترامپ با شادمانی متحدان آمریکا را هدف میگیرد اما در مقابل، نسبت به مقابله با روسیه تردید بیشتری دارد، حتی در شرایطی که ولادیمیر پوتین رؤیای صلح ترامپ در اوکراین را به سخره میگیرد ــبا وجود اینکه اقتصاد جنگی روسیه بیش از پیش در برابر فشارهای تجاری و مالی آسیبپذیر شده که ترامپ مدام تهدید به اعمالشان میکند.
سوم، بهترین رؤسایجمهور، قدرت آمریکا را برای آینده تقویت میکنند اما ترامپ ممکن است آن را تحلیل ببرد. «لایحۀ بزرگ و زیبا» شاید اقتصاد را رونق دهد ــیا شاید موجب تثبیت کسری ساختاری شود که هزینههای دفاعی و رشد اقتصادی را محدود میکند. کاهش کمکهای خارجی، صرفهجویی مالی ناچیزی در پی دارد اما نفوذ جهانی آمریکا را بر باد میدهد؛ جنگ با دانشگاهها، اکوسیستم پژوهشی را که بنیان قدرت اقتصادی و نظامی آمریکاست، تهدید میکند. افزون بر این، سیاست «محبت سخت» نسبت به متحدان ممکن است به خصومتهای ویرانگر متقابل تبدیل شود و ابرقدرتی که مدام دوستانش را وادار به اطاعت کند، قدرت نرم خود را که چسب روابط کلیدیاش است، نابود میسازد.
ترامپ از بهکارگیری قدرت آمریکا لذت میبرد اما بهدرستی نمیداند این قدرت از کجا میآید. این، پارادوکس اصلی و نقطهضعف بنیادین دکترینی است که دولتش امروز بر پایۀ آن عمل میکند.